وبلاگ دکتر صداقت کشفی



"واکاوی نقش عقلانیت در رغبت به دولت کریمه مهدوی از دیدگاه روایات"   

در روایات و ادعیه مربوط به امام زمان (عج)، رغبت به دولت کریمه» یکی از درخواست‌های پرتکرار است. رغبت، به عنوان مؤلفه مهمّ پیوند مردم و دولت متعالی مهدوی، با عللی افزایش یا کاهش می‌یابد. بعضی از این علل، نقش زیربنایی دارند و علت‌های دیگری را نیز برای تأثیر بر رغبت پدید می‌آورند.
   مقاله حاضر که به روش اسنادی و توصیفی ـ تحلیلی تدوین شده، پس از بررسی معنا و مفهوم عقل و رغبت در روایات، پیوند آن دو را تشریح می‌نماید. اصلی‌ترین عامل افزایش رغبت به دولت کریمه مهدوی، بویژه در زمان غیبت، عقلانیت مردم و جامعه در ابعاد مختلف است و بر عکس، عناصر مخالف آن از قبیل جهل، سبب کاهش رغبت خواهد شد. بنابراین یکی از این راهکارهای گسترش عقلانیت در جامعه، تبیین صحیح معارف و مواهب مهدوی از جمله تشریح دقیق اکمال عقول و احیای قلوب در دولت کریمه است که دل‌های مخاطبین را با توجه به معرفت ایشان نسبت به آن دولت متعالی مشتاق خواهد کرد. در مقاله حاضر، اساس تشریح روابط بین عقل و رغبت، مبتنی بر روایات معصومین علیهم السلام است.

برای دیدن اصل مقاله در مجله علمی پژوهشی "کتاب قیم"

دانلود بفرمایید.


فیلم "محمد رسول الله (ص)" به کارگردانی آقای مجید مجیدی که در سال 1393 اکران شد به عنوان یکی از پرهزینه ترین فیلمهای ایرانی و البته پرفروشترین آنها شناخته می شود. اقبال گسترده مخاطبین به فیلم مذکور شاید به دلیل موضوع اصلی آن یعنی  زندگی رسول خدا(ص) باشد هرچند بر این تصویرگری نقدهای فراوانی در داخل و خارج از کشور ارائه شده است.
با توجه به اینکه جدی ترین فیلم ساخته شده درباره پیامبر اکرم(ص) تا زمان کنونی اثر مصطفی عقاد در سال 1976 میلادی بنام "الرسالة" و مشهور به "محمد رسول الله(ص)" است طبیعتا فیلم جناب مجیدی با آن مقایسه می شود و این امر توسط تحلیلگران و منتقدین فراوانی صورت پذیرفته است.
در مقایسه انجام شده عموما "الرسالة" را در نوع خود اثری موفق و ماندگار دانسته اند و معتقدند که آن فیلم در زمان خود با استفاده از شرایط معمول توأم با خلاقیت، قواعد کلاسیک فیلمسازی اعم از درام و شخصیت پردازی را بسیار بهتر رعایت کرده و به جای استفاده از تکنیکهای پرهزینه با شرایط متعارف موفقیتی نسبی داشته است.
در "الرسالة" به وجه ملموس و زندگی قابل درک رسول خدا(ص) پرداخته شده ولی در فیلم "محمد رسول الله (ص)" بیشتر وجه معنوی و تأثیرات ماورائی آن حضرت مد نظر قرار می گیرد. همچنین در آن فیلم برای نشان دادن پیامبر(ص) ازتصاویر "pov" یا "سابژکتیو" و همچنین "اورشولدر" استفاده می شود که در زمان خود خلاقیتی کارآمد به نظر می آید ولی در فیلم حاضر به شیوه آثار هالیوودی در فیلمهای دینی با شیوه ای کلیشه ای، گاهی از هاله نورکمک می گیرند.
فیلمساز سینمایی "محمد رسول الله (ص)" با بهره مندی از عوامل مطرح جهانی که بعضا صاحب اسکار هم می باشند از قبیل فیلمبردار، آهنگساز، طراح صحنه و مسئول جلوه های ویژه برای ماندگار شدن و افزایش قوت حرفه ای اثر خود تلاش می کند و همت او قابل تقدیر است ولی علیرغم زیبائیهای فیلم در هریک از بخشهای جداگانه، محصولی چشمگیر و بی نظیر پدید نمی آید. برای مثال فیلمبرداری "استورارو" بسیار زیباست و قابهایی چشم نواز دارد ولی به عنوان یک فیلمبرداری متمایز و خارج از توان فیلمبرداران ایرانی شناخته نمی شود. در سایر بخشها نیز همین دو ویژگی مثبت و از طرفی قابل تأمل و ایراد وجود دارد.
یکی از نکات مهم محتوایی و حرفه ای درنقد این فیلم از گفتگوی مقدماتی کارگردان با عالمی گرانقدر قابل توجه می باشد. در بعضی از دیدارهای آقای مجیدی با حضرت آیت الله جوادی آملی، مضمون توصیه آن عالم مفسر این بود که برای فیلمسازی درباره مقطع کودکی پیامبر اسلام(ص) باید کاوشی دقیق و شایسته انجام داد چون کودکی بعضی از انبیاء الهی مثل حضرت موسی(ع) و حضرت عیسی(ع) به طور طبیعی و ذاتی دارای نکته های جذاب بسیار است و برای استفاده هنری قابلیتی ویژه دارد ولی در زندگی پیامبراکرم(ص) مقاطع دیگر حیات است که جلوه های مناسب برای آثار دراماتیک پیدا می کند. با این وجود علیرغم توصیه مهم یادشده، قصه فیلم حاضر، چنان که شایسته پردازش حرفه ای است موفق به نظر نمی رسد.
در مجموع فیلم  "محمد رسول الله (ص)" همانگونه که مردم بسیاری دیدند و با غلبه احساسات به وجد آمدند و حتی گاهی با آن گریستند، از منظر عمومی قابل تماشا استفاده و لذت بردن است ولی در یک نقد حرفه ای نکات متعددی قابل ذکر است که وزن هزینه های میلیون دلاری ساخت فیلم را با محصول حرفه ای کار از تعادل خارج می داند و توقع منقدین را برآورده نمی کند.

پوستر فیلم


 با اینکه تدبر مهمترین مرحله انس با قرآن است اما هنوز یک تعریف جامع و مقبول همگان برای این امر مهم ارائه نشده است. با اینحال بعضی از تعاریف و توصیفات درباره آن چشمگیرترند. در کتاب تفسیر تسنیم جلد نوزدهم ذیل آیه: أَفَلَا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَلَوْ کَانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلَافًا کَثِیرًا النساء/ ۸۲(آیا در [معانى] قرآن نمى‏ اندیشند اگر از جانب غیر خدا بود قطعا در آن اختلاف بسیارى مى‏ یافتند)آمده است که بررسی چیزی پس از چیز دیگر را "تدبر" می گویند(از نظر مفردات) و در این آیه تدبر به معنای تأمل و دقت در یک آیه با در نظر گرفتن همه آیات قرآن است.مؤلف ارجمند ویژگی تدبر مطلوب در آیه مذکور را در نظر گرفتن همه آیات می داند نه بسنده کردن به یک یا چند آیه به صورت مجزا و فارغ از توجه به سایر آیات؛ به عبارت دیگر باید نسبت هر آیه را از نظر محتوا و معارف با کل قرآن دریافت و این همان نگاه مرحوم علامه طباطبایی در امر قرآن به قرآن است که معمولا به عنوان روش تفسیری از آن یاد می کنند اما بر این اساس ظاهرا می توان گفت که "قرآن به قرآن" هم تعریفی عملیاتی از تدبر و یا چگونگی انجام آن است هرچند به عنوان یک روش تفسیری از آن یاد می شود. والله اعلم.


بررسی مقوله رنگ در قرآن کریم (شماره اول)

این نوشتار به اهمیت رنگ از نگاه قرآن می پردازد. نویسنده پس از مقدمه ای راجع به اهمیت رنگ در زندگی، چگونگی نگاه قرآن به انواع رنگ را بررسی کرده و در این راستا نخست از یاد کرد کلی رنگ در تعبیرهای لون» و صبغه» سخن می گوند و به راز و رمز مفهومی این دو اشاره می کند، آنگاه به انواع رنگها پرداخته از رنگ سیاه، سفید، زرد، سرخ، سبز به تفصیل بحث می کند.

ادامه مطلب


"واکاوی نقش عقلانیت در رغبت به دولت کریمه مهدوی از دیدگاه روایات"   

در روایات و ادعیه مربوط به امام زمان (عج)، رغبت به دولت کریمه» یکی از درخواست‌های پرتکرار است. رغبت، به عنوان مؤلفه مهمّ پیوند مردم و دولت متعالی مهدوی، با عللی افزایش یا کاهش می‌یابد. بعضی از این علل، نقش زیربنایی دارند و علت‌های دیگری را نیز برای تأثیر بر رغبت پدید می‌آورند.
   مقاله حاضر که به روش اسنادی و توصیفی ـ تحلیلی تدوین شده، پس از بررسی معنا و مفهوم عقل و رغبت در روایات، پیوند آن دو را تشریح می‌نماید. اصلی‌ترین عامل افزایش رغبت به دولت کریمه مهدوی، بویژه در زمان غیبت، عقلانیت مردم و جامعه در ابعاد مختلف است و بر عکس، عناصر مخالف آن از قبیل جهل، سبب کاهش رغبت خواهد شد. بنابراین یکی از این راهکارهای گسترش عقلانیت در جامعه، تبیین صحیح معارف و مواهب مهدوی از جمله تشریح دقیق اکمال عقول و احیای قلوب در دولت کریمه است که دل‌های مخاطبین را با توجه به معرفت ایشان نسبت به آن دولت متعالی مشتاق خواهد کرد. در مقاله حاضر، اساس تشریح روابط بین عقل و رغبت، مبتنی بر روایات معصومین علیهم السلام است.

ادامه مطلب


فیلم "محمد رسول الله (ص)" به کارگردانی آقای مجید مجیدی که در سال 1393 اکران شد به عنوان یکی از پرهزینه ترین فیلمهای ایرانی و البته پرفروشترین آنها شناخته می شود. اقبال گسترده مخاطبین به فیلم مذکور شاید به دلیل موضوع اصلی آن یعنی  زندگی رسول خدا(ص) باشد هرچند بر این تصویرگری نقدهای فراوانی در داخل و خارج از کشور ارائه شده است.
با توجه به اینکه جدی ترین فیلم ساخته شده درباره پیامبر اکرم(ص) تا زمان کنونی اثر مصطفی عقاد در سال 1976 میلادی بنام "الرسالة" و مشهور به "محمد رسول الله(ص)" است طبیعتا فیلم جناب مجیدی با آن مقایسه می شود و این امر توسط تحلیلگران و منتقدین فراوانی صورت پذیرفته است.
در مقایسه انجام شده عموما "الرسالة" را در نوع خود اثری موفق و ماندگار دانسته اند و معتقدند که آن فیلم در زمان خود با استفاده از شرایط معمول توأم با خلاقیت، قواعد کلاسیک فیلمسازی اعم از درام و شخصیت پردازی را بسیار بهتر رعایت کرده و به جای استفاده از تکنیکهای پرهزینه با شرایط متعارف موفقیتی نسبی داشته است.
در "الرسالة" به وجه ملموس و زندگی قابل درک رسول خدا(ص) پرداخته شده ولی در فیلم "محمد رسول الله (ص)" بیشتر وجه معنوی و تأثیرات ماورائی آن حضرت مد نظر قرار می گیرد. همچنین در آن فیلم برای نشان دادن پیامبر(ص) ازتصاویر "pov" یا "سابژکتیو" و همچنین "اورشولدر" استفاده می شود که در زمان خود خلاقیتی کارآمد به نظر می آید ولی در فیلم حاضر به شیوه آثار هالیوودی در فیلمهای دینی با شیوه ای کلیشه ای، گاهی از هاله نورکمک می گیرند.
فیلمساز سینمایی "محمد رسول الله (ص)" با بهره مندی از عوامل مطرح جهانی که بعضا صاحب اسکار هم می باشند از قبیل فیلمبردار، آهنگساز، طراح صحنه و مسئول جلوه های ویژه برای ماندگار شدن و افزایش قوت حرفه ای اثر خود تلاش می کند و همت او قابل تقدیر است ولی علیرغم زیبائیهای فیلم در هریک از بخشهای جداگانه، محصولی چشمگیر و بی نظیر پدید نمی آید. برای مثال فیلمبرداری "استورارو" بسیار زیباست و قابهایی چشم نواز دارد ولی به عنوان یک فیلمبرداری متمایز و خارج از توان فیلمبرداران ایرانی شناخته نمی شود. در سایر بخشها نیز همین دو ویژگی مثبت و از طرفی قابل تأمل و ایراد وجود دارد.
یکی از نکات مهم محتوایی و حرفه ای درنقد این فیلم از گفتگوی مقدماتی کارگردان با عالمی گرانقدر قابل توجه می باشد. در بعضی از دیدارهای آقای مجیدی با حضرت آیت الله جوادی آملی، مضمون توصیه آن عالم مفسر این بود که برای فیلمسازی درباره مقطع کودکی پیامبر اسلام(ص) باید کاوشی دقیق و شایسته انجام داد چون کودکی بعضی از انبیاء الهی مثل حضرت موسی(ع) و حضرت عیسی(ع) به طور طبیعی و ذاتی دارای نکته های جذاب بسیار است و برای استفاده هنری قابلیتی ویژه دارد ولی

ادامه مطلب


 با اینکه تدبر مهمترین مرحله انس با قرآن است اما هنوز یک تعریف جامع و مقبول همگان برای این امر مهم ارائه نشده است. با اینحال بعضی از تعاریف و توصیفات درباره آن چشمگیرترند. در کتاب تفسیر تسنیم جلد نوزدهم ذیل آیه: أَفَلَا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَلَوْ کَانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلَافًا کَثِیرًا النساء/ ۸۲(آیا در [معانى] قرآن نمى‏ اندیشند اگر از جانب غیر خدا بود قطعا در آن اختلاف بسیارى مى‏ یافتند)آمده است که بررسی چیزی پس از چیز دیگر را "تدبر" می گویند(از نظر مفردات) و در این آیه تدبر به معنای تأمل و دقت در یک آیه با در نظر گرفتن همه آیات قرآن است.مؤلف ارجمند ویژگی تدبر مطلوب در آیه مذکور را در نظر گرفتن همه آیات می داند نه بسنده کردن به یک یا چند آیه به صورت مجزا و فارغ از توجه به سایر آیات؛ به عبارت دیگر

ادامه مطلب


بررسی مقوله رنگ در قرآن کریم (شماره دوم)

رنگ هاى به کار رفته در آیات قرآن کریم به ترتیب: زرد، سفید، سیاه، سبز و قرمز مى باشد. در این میان رنگ زرد علاوه بر اینکه اولین رنگ ذکر شده در قرآن است داراى خواص منحصر به فردى مى باشد که شنیدنى است و جالب اینکه علم رنگ شناسى نیز براین ویژگى ها که در روایات و تفاسیر به چشم مى خورد صحه مى گذارد، هر چند اگر چنین هم نبود جایگاه قرآنى آن اهمیت خود را از دست نمى داد. رنگ هاى سفید و سیاه نیز که در بسیارى از آیات با هم آمده اند گفتنى هاى بسیار دارند. در این مقاله علاوه بر بیان تفسیرى هریک از آیات مربوط، به ذکر نظریات علمى پیرامون آنها پرداخته شده است.

ادامه مطلب


بررسی مقوله رنگ در قرآن کریم (شماره اول)

این نوشتار به اهمیت رنگ از نگاه قرآن می پردازد. نویسنده پس از مقدمه ای راجع به اهمیت رنگ در زندگی، چگونگی نگاه قرآن به انواع رنگ را بررسی کرده و در این راستا نخست از یاد کرد کلی رنگ در تعبیرهای لون» و صبغه» سخن می گوید و به راز و رمز مفهومی این دو اشاره می کند، آنگاه به انواع رنگها پرداخته از رنگ سیاه، سفید، زرد، سرخ، سبز به تفصیل بحث می کند.

ادامه مطلب


این صدای ناظم جدید مدرسه بود که با ابهت و قدرت هرچه تمامتر فرماناز جلو نظام»را صادر می‌کرد. اما مجید برخلاف هربار که اگر کوچکترین تلنگری می‌خورد،به عنوان جبران خسارت‌ چندین مشت و لگد پرتاب می‌کرد،در آن لحظه جز همان آخ‌ کوتاه و مختصر هیچ عکس العمل خاصی از خود بروز نداد و البته این به خاطر گل روی آقای ناظم بود. اما صاحب آن صدای غرا برخلاف رسم دیرینه مدرسه،تنها حاضر شد از پشت پنجرهء کوچک دفتر چهره خود را به ما نشان دهد و البته تنها همان‌ چهرهء قاب گرفته،برای لرزاندن تن همهء ما کافی بود. دست‌ها همچنان به‌ حالت نظام به طرف جلو قرار داشت و نفس‌ها حبس بود تا اینکه‌ بلندگو دوباره لرزید: -اینجا خونهء خاله نیست. جالب اینجا بود که هر روز برای نظم دادن به صفها و ساکت کردن بچه‌ها چندین نفر از کارکنان مدرسه دست به کار می‌شدند ولی آن روز حتی پرنده هم پرنمی‌زد."

 داستان کوتاه "ناظم جدید" سال 1372 در مجله تربیت چاپ شده است. اکنون برای مطالعه آن در سامانه نورمگز می توانید

اینجا را انتخاب فرمایید.


 مهدویت نگاری ، یکی از رویکردهای مهم نویسندگان در طول قرون اولیه هجری تا کنون است . شیخ صدوق و شیخ طوسی که هردو از صاحبان کتب اربعه هستند  نیز ، آثاری  مستقل با موضوع مهدویت از خود به جای گذاشته اند . مقایسه رویکرد این دو دانشمند دینی در کتابهای جامع "کمال الدین و تمام النعمه" و "الغیبه"نشان می دهد که مباحث مورد توجه ایشان در باره حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف اشتراک بسیار دارد و رویکرد مهدویت نگاری هردو را می توان نقلی – عقلی ، استدلالی دانست هرچند ایشان  از نظر تدوین مطالب دو طریق کاملاً متفاوت را برگزیده اند.  

برای دیدن متن کامل مقاله در مجله علمی پژوهشی پژوهش نامه قرآن و حدیث

اینجا را نتخاب فرمایید.


بررسی مقوله رنگ در قرآن کریم (شماره دوم)

رنگ هاى به کار رفته در آیات قرآن کریم به ترتیب: زرد، سفید، سیاه، سبز و قرمز مى باشد. در این میان رنگ زرد علاوه بر اینکه اولین رنگ ذکر شده در قرآن است داراى خواص منحصر به فردى مى باشد که شنیدنى است و جالب اینکه علم رنگ شناسى نیز براین ویژگى ها که در روایات و تفاسیر به چشم مى خورد صحه مى گذارد، هر چند اگر چنین هم نبود جایگاه قرآنى آن اهمیت خود را از دست نمى داد. رنگ هاى سفید و سیاه نیز که در بسیارى از آیات با هم آمده اند گفتنى هاى بسیار دارند. در این مقاله علاوه بر بیان تفسیرى هریک از آیات مربوط، به ذکر نظریات علمى پیرامون آنها پرداخته شده است.

ادامه مطلب


بررسی مقوله رنگ در قرآن کریم (شماره اول)

این نوشتار به اهمیت رنگ از نگاه قرآن می پردازد. نویسنده پس از مقدمه ای راجع به اهمیت رنگ در زندگی، چگونگی نگاه قرآن به انواع رنگ را بررسی کرده و در این راستا نخست از یاد کرد کلی رنگ در تعبیرهای لون» و صبغه» سخن می گوید و به راز و رمز مفهومی این دو اشاره می کند، آنگاه به انواع رنگها پرداخته از رنگ سیاه، سفید، زرد، سرخ، سبز به تفصیل بحث می کند.

ادامه مطلب


 در روایات و ادعیه مربوط به امام زمان (عج)، رغبت به دولت کریمه» یکی از درخواست‌های پرتکرار است. رغبت، به عنوان مؤلفه مهمّ پیوند مردم و دولت متعالی مهدوی، با عللی افزایش یا کاهش می‌یابد. بعضی از این علل، نقش زیربنایی دارند و علت‌های دیگری را نیز برای تأثیر بر رغبت پدید می‌آورند.
   مقاله حاضر که به روش اسنادی و توصیفی ـ تحلیلی تدوین شده، پس از بررسی معنا و مفهوم عقل و رغبت در روایات، پیوند آن دو را تشریح می‌نماید. اصلی‌ترین عامل افزایش رغبت به دولت کریمه مهدوی، بویژه در زمان غیبت، عقلانیت مردم و جامعه در ابعاد مختلف است و بر عکس، عناصر مخالف آن از قبیل جهل، سبب کاهش رغبت خواهد شد. بنابراین یکی از این راهکارهای گسترش عقلانیت در جامعه، تبیین صحیح معارف و مواهب مهدوی از جمله تشریح دقیق اکمال عقول و احیای قلوب در دولت کریمه است که دل‌های مخاطبین را با توجه به معرفت ایشان نسبت به آن دولت متعالی مشتاق خواهد کرد. در مقاله حاضر، اساس تشریح روابط بین عقل و رغبت، مبتنی بر روایات معصومین علیهم السلام است.

ادامه مطلب


فیلم "خروج خدایان و پادشاهان" اثر "ریدلی اسکات" روایت تحریف شده ای از "سفر خروج" در کتاب مقدس است. در این فیلم شخصی بنام موسی خدا را به صورت پسر بچه ای می بیند و از طرف او مأمور می شود که قوم بنی اسرائیل را از شر فرعون خلاص کند. ظاهرا پایه این حکایت بر اساس ماجرای حضرت موسی(ع) در کتاب مقدس است ولی شخصیت ترسیم شده برای موسی از نظر رفتار، اعتقاد و باور به پروردگار، شأنیت پیامبری ندارد و با شخصیت واقعی حضرت موسی (ع) که در قرآن کریم معرفی شده دارای فاصله بسیار  است. 
دقت در جزئیات و حتی بعضی از اعتقادات زیربنایی ما را با سه روایت متفاوت از ماجرای حضرت موسی (ع) روبرو می کند: روایت قرآن کریم؛ روایت کتاب مقدس و روایت شخصی و تفسیر به رأی سازنده فیلم.
از جمله، بیان ماجرای کودکی حضرت موسی مطابق سلیقه فیلمساز  صورت پذیرفته است. در قرآن کریم و روایات تفسیری ذکر می شود که پس از تولد حضرت موسی (ع) برای رفع خطر، ایشان را در سبدی قرار می دهند و در آب رها می کنند. آنگاه همسر فرعون او را به فرزندی قبول می کند و در حقیقت جان وی هم محفوظ می ماند. از طرفی با وقوع اتفاقات ناشی از لطف خداوند مادر خود حضرت به عنوان دایه انتخاب می گردد. یعنی موسی (ع) در قصر فرعون و نزد مادر خود بزرگ می شود. کتاب مقدس به جای همسر فرعون دختر او را ذکر کرده و دایه را مادر موسی معرفی می نماید ولی در فیلم بر خلاف آن خواهر موسی است که دایه او می شود.
در قرآن کریم آمده است که حضرت موسی (ع) در مسیر برگشت از مدین به اتفاق خانواده جلوه ای می بیند و  با خداوند سخن می گوید و همانجاست که به عنوان پیامبر الهی برگزیده می شود. سپس مأموریت می یابد که برای هدایت فرعون و مردم و  نجات بنی اسرائیل از ظلم نزد آنها رود اما در "خروج خدایان و پادشاهان" ضمن اینکه دیدار با خداوند به نحو زننده و کفرآمیزی صورت می گیرد،  موسی نه برای هدایت مردم بلکه صرفا برای نجات و هجرت آنها به سرزمین موعود و مادری ایشان مأمور می شود و ظاهرا فیلمساز بر این موضوع تأکید دارد.
قرآن کریم حضرت هارون برادر حضرت موسی (ع) را به عنوان  وزیر و یاور ایشان در رسالت الهی می داند. کتاب مقدس هم این موضوع را بیان می کند هرچند در چگونگی همکاری وی اختلافاتی با قرآن کریم دارد اما اسکات در فیلم خود هیچ نقش مهمی را برای هارون قائل نشده است.
در این اثر از معجزات مشهور حضرت موسی (ع) مانند عصا و ید بیضاء خبری نیست و تنها با استفاده از جلوه های ویژه برخی عذابهای ذکر شده در متون دینی برای تأدیب فرعونیان به نمایش درآمده است. این عذابها از قبیل: خون، قورباغه، ملخ، شپش و غیره به عنوان نشانه ها یا معجزات الهی در قرآن و کتاب مقدس با شباهتها یا اختلافاتی آمده و البته فیلمساز در این زمینه تا حدی به کتاب مقدس وفادار است. واقعه مشهور و قرآنی شکافته شدن دریا که به اذن خدا با زدن عصا به گونه ای مشابه در کتاب مقدس هم ذکر شده در این فیلم توأم با اتفاقات طبیعی جزر و مد و اقدام تحریف آمیز پرتاب شمشیر به سمت دریاست و جلوه شایسته ای از معجزه ندارد.
از جمله موارد قابل ذکر دیگر، اتفاقات پایانی فیلم است که تا حدی با کتاب مقدس همخوانی دارد و البته بعضی از وقایع نیز کاملا برآمده از تخیل نویسنده و کارگردان است. هرچند حکایت دریافت الواح تورات موضوعی مشترک بین قرآن کریم و کتاب مقدس به شمار می رود  و اسکات هم به این موضوع پرداخته ولی چگونگی الواح و دریافت آنها از جمله اختلافات و انحرافات محتوایی موجود در فیلم  است. در همین بخش می بینیم که موسی با آن پسربچه که با جسارت سخیف نقش خدا را ایفا می کند، حتی در هنگام حک کردن مطالب الواح مجادله می نماید و هردو به هم می گویند که مخالف یکدیگرند. چنانکه می دانیم قرآن کریم، خداوند بی بدیل و همتا را با اسماء الحسنی یاد می کند و از طرفی برای پیامبران الهی به عنوان بندگان خالص و برگزیده پروردگار خشوع و خضوع بندگی و کرامت انسانیت قائل است.
این فیلم از نظر تصویر، بازی، ریتم مناسب تدوین، حجم وسیع هنروران و جلوه های ویژه، اثری دیدنی است ولی از نظر محتوا علیرغم شباهت به مضامین کتاب مقدس، در موارد زیادی نسبت به آن منحرف شده و در مقایسه با محتوای قرآن کریم به صورت بنیادی به کفر و هجو گرائیده است.

صداقت کشفی

                       


ماجرای حضرت نوع (ع) در منابع اسلامی و ادیان مسیحیت و یهود با اشتراکات و اختلافاتی آمده است. همچنین در این باره افسانه ها و قصه های متعددی وجود دارد.
 یکی از اختلافات عمده ترسیم چهره پیامبران الهی ازجمله حضرت نوح(ع) در قرآن و بعضی از منابع سایر ادیان مانند عهد عتیق، این است که پیامبران الهی در قرآن کریم انسانهایی مؤمن، متقی، مهربان، دلسوز برای هدایت مردم و دارای سایر مکارم اخلاقی معرفی شده اند ولی در کتاب مقدس، ایشان گاهی جنبه معنویت خود را از دست داده و سخنان یا افعال گناه آلودی بروز می دهند. همچنین در این کتاب توصیف خداوند با وجه زمینی توأم با ضعف و زبونی، پشیمانی و حتی شکست در مقابل مخلوقات صورت می پذیرد در حالیکه قرآن کریم نام خداوند را با برترین صفات و اسماء الحسنی ذکر می نماید.
چنانکه از فیلم "نوح" بر می آید، نویسنده و کارگردان، این اثر را بر اساس "سفر پیدایش" کتاب مقدس تولید کرده و بنابراین در ابتدا باید بر اساس همان منبع تحلیل و نقد شود. در این فیلم پر هزینه 125میلیون دلاری، علیرغم موفقیتهای ساختاری از قبیل جلوه های ویژه فراوان، بازیهای موفق و فیلمبرداری دیدنی، پایبندی به منابع دینی حتی کتاب مقدس وجود ندارد و ظاهرا کارگردان اصولا قصد ساخت اثری مذهبی هم نداشته است ولی از آنجا که نام و ماجرای یکی از پیامبران اولوالعزم همراه با جزئیات ذکر شده از خانواده او در منبع دینی مورد نظر را استفاده می کند، وجود حکایات افسانه ای و داستانهای فرعی تخیلی مانند درگیریهای فراوان بین نوح و یکی از فرزندان قابیل و نیز مداخله فرشتگان عذاب شده  و تغییر شکل یافته زمینی در ساخت کشتی و نبرد با مخالفین از ضعفهای بنیادین این فیلم به شمار می رود اگرچه همین ضعفهای محتوایی به تند شدن ریتم و گیشه پسند شدن آن کمک کرده است.در فیلم نوح شخصیت پیامبر خدا، به گونه ای مستأصل، عبوس، خشک، فاقد ارتباط ویژه با پروردگار و بدون معجزه برای هدایت مردم معرفی شده است. البته ظاهرا  همه این خصلتها به دلیل تکلیف گرایی او در مقابل خداوند است ولی همین امر باعث شده که به عنوان یک پیامبر هیچ محبوبیتی برای مخاطب ایجاد نکند و حتی گاهی همسر یا عروس او حرفهای لطیفتر و انسانی تری برای گفتن دارند و نوح را نصیحت می کنند. در روایت حاضر که برگرفته از آموزه های سفر پیدایش در کتاب مقدس است خالق به عنوان وجودی پشیمان و منتقم معرفی می شود و تصمیم می گیرد که همه بشریت را محو کند و چنین القاء می شود که تمام همت نوح برای نجات حیوانات است زیرا انسان لیاقت ادامه حیات ندارد و همین دیدگاه کشمکشهایی را در فیلم به وجود می آورد.
 نکته دیگری که براساس منبع مورد استفاده به صورت اغراق آمیز و گاهی تغییر یافته به آن پرداخته شده ماجرای فریب آدم و حوا به وسیله مار است و تا انتهای فیلم پوست مار  به عنوان میراثی معنوی برای انتقال نبوت و نجات و حیات بشریت دست به دست می شود. در این فیلم از شیطان و پلیدی او خبری نیست. گویی تعمدی برای تبرئه شیطان و از طرفی تکریم واقعه مخالفت با خدا وجود دارد چنانکه نوح و پدربزرگش نیز به نوعی به مخالفت امر خالق می پردازند و برای ادامه نسل بشر همت می کنند [هرچند این امر بر اساس اعتقادات ما تحریف شده و مغایر حقیقت است.]
در مجموع می توان گفت فیلم "نوح" از نظر فرم و ساختار حرفه ای، دیدنی و جذاب است ولی به لحاظ محتوایی براساس آموزه های قرآنی، فیلمی کفرآمیز و دون شأن پیامبر خداست. همچنین از نظر کتاب مقدس نیز تخیلات بر اعتقادات پیشی گرفته و کارگردان، به کتاب مقدس هم وفادار نمانده است.

 

صداقت کشفی

                      


فیلم "سایه" محصول سال 2018 اثر "ژانگ ییمو" کارگردان چینی، مجموعه ای مصور از سایه روشنهای زیبا و فرمهای هدایت شده در یک ترکیب بندی خلاقانه است. موضوع اصلی و مورد مناقشه در "سایه" مالکیت و قدرت است. یک پادشاه قلدر شهری بنام جینگ را تصاحب کرده و در مقابل، پادشاه جوان منطقه "پی " شدیدا از مبارزه واهمه دارد و همواره دم از صلح می زند. اما یکی از فرماندهان شجاع او بدون هماهنگی سراغ ژنرال شهر غصب شده می رود و تقاضای جنگ تن به تن می کند. حاکم پی از این واقعه ناراحت می شود و برای دفع خطر تصمیم می گیرد خواهرش را به ازدواج شاهزاده مقابل در آورد ولی همین امر جدال خونینی را رقم می زند. مهمترین نقطه توجه و دراماتیک فیلم جایی آشکار می شود که می فهمیم فرمانده جنگجو و شجاع در حقیقت سایه و بدل فرمانده اصلی است که به دلیل بیماری در پناهگاهی اسرار آمیز ماجرا را هدایت می کند.
به نظر می رسد ژانگ ییمو با پرهیز از رنگهای درخشان و همچنین با استفاده از فضاهای بسته داخلی و حتی مخفیگاهی اسرار آمیز در دل قصر و نیز ایجاد محدودیت و فشردگی در مکانهای خارجی، زندگی قهرمانان و شخصیتهای داستان را در تنگنا و دور از نشاط و سرزندگی توصیف می کند هرچند آنها به قدرت و حکمرانی خود دلخوشند. در این فیلم شخصیت آرام و مطمئنی وجود ندارد بلکه همه نگرانند و هرکدام به نوعی منفی، خیانتکار  یا نهایتا انتقام گیرنده جلوه می کنند. بنابراین فضای ترسیم شده زندگی در "سایه"، دلپذیر و حسرت برانگیز نیست گرچه تبحر کارگردان و همکاران او تصاویر را جذاب و دیدنی کرده است و شرایط فنی حرفه ای کاملا در خدمت محتوا قرارگرفته اند.
در بین شخصیتهای اصلی فیلم، مؤثرترین فرد در پیشبرد داستان همسر فرمانده است که هم در آموزش رزمی و نوازندگی هدفمند به سایه همسرش نقش اصلی را ایفا می کند و هم جریان احساس عاطفی بین او و سایه  سبب ایجاد انگیزه برای بدل فرمانده شده است بنابراین نقش زن در قصه شکل گرفته بسیار چشمگیر به نظر می رسد.
در فیلم سایه که به تعبیر بعضی از تحلیلگران، دارای تصاویر سیاه و سفید است، به جز صورت و بدن افراد، سبزی غیر اشباع درختان و قرمزی خون، فضای داخلی و خارجی پوشیده از تونالیته های آکروماتیک یعنی سیاه، سفید و خاکستری است. "ییمو" که به عنوان استاد رنگها شناخته می شوذ، در این اثر  بجای رنگهای اشباع و تقابل آنها با یکدیگر  از کنتراست سیاه و سفید و نور و سایه بهره برده است. طراحی غالبی که ذهن را به سوی سبک نقاشی چینی با تاکید بر روح نقاشی بدون استفاده از رنگهای تند و یا نقاشی ژاپنی با تأکید بر استفاده از جوهر سیاه سوق می دهد.
اکثر سکانسهای فیلم در فضای کنترل شده داخلی دارای نورپردازی کلاسیک چهره با سبک مثلث نوری بر یک گونه و کنتراست حدود یک چهارم در بخش دیگر صورت است و غالبا از نور "بک لایت" و از طرفی وزش ملایم باد و در نتیجه جلوه گری موهای بلند استفاده شده است. "عمق میدان" بسیار کم و احتمالا استفاده از دهانه باز دیافراگم در تصاویر بسته چشمگیر است و به تأکید بر نقطه توجه و همچنین در کنار سایه روشنهای حساب شده به ایجاد بعد کمک شایانی کرده است. وجود فرمهای منظم و تکراری به ویژه اسپیرال و چرخان در بخشهای مختلف فیلم به پدیدار شدن سبک ویژه ای در ترکیب بندی کمک کرده  و از طرفی خطوط عمودی و شکل یافته از قبیل تابلوهای شیشه ای درون قصر و بافت زیبای نیزار هم در هدایت بصری چشم نقش دارد.
‌چرخشهای منظم مبارزین برروی صفحه دایره ای شکل که تقابل حق و باطل یا سیاهی و سفیدی را نشان می دهد به دلیل شکل هندسی دایره می تواند تلاش برای ایجاد تعادل را القاء کند. این صفحه با فرمی خاص که شاید ریشه در نمادهای چینی داشته باشد هم در صحنه های جنگ تن به تن دیده می شود و هم به عنوان صفحه ابزار پیشگویی توسط همسر فرمانده بکار رفته است. از اینرو در تمام فیلم یک فرم مشترک برای تقدیر زندگی، مبارزه، پیروزی، شکست و تقابل سفیدی و سیاهی انتخاب شده است.
نکته مهمی که در نتبجه گیری نهایی داستان قابل تأمل است مرگ شخصیتهای اصلی و گردانندگان ماجراها و زنده ماندن سایه است. گویی سایه، اصل و آنها بدل بوده اند.
فیلم "سایه" از نظر محتوا ماجرایی تقریبا تکراری، ساده ولی در نوع خود جذاب دارد و از نظر تصویر علیرغم فقدان رنگهای خیره کننده مانند یک تابلوی نقاشی زیباست.

 

صداقت کشفی

                   


کوکو» انیمیشن سینمایی جذابی است که توجه بسیاری از مخاطبین جهان را به خود جلب کرده و شایسته دریافت جایزه اسکار نیز شده است. در این فیلم کودکی بنام میگل» درپی مخالفت خانواده با نوازندگی او اقداماتی می نماید و ناخواسته  به دنیای مردگان راه پیدا می کند. در آن دنیا حوادث متعددی روی می دهد و سرانجام میگل»  با موفقیت هم به آغوش خانواده باز می گردد و هم به خواسته خود یعنی نوازندگی دست می یابد.
در انیمیشن سینمایی  کوکو» سه رکن محتوایی عمده وجود دارد: 1-اعتقاد به دنیای پس از مرگ و زندگی ویژه مردگان 2-اصالت و حیات بخشی موسیقی 3- اهمیت و ضرورت خانواده.
در یک نگاه کلی موارد مطرح شده فارغ از تعصبات اعتقادی یا دیدگاههای دینی و مذهبی محتوایی قابل اعتنا هستند اما با دخالت نگاه دینی حتی از منظر مسیحیت در می یابیم که علیرغم قوت تکنیک و زیبائیهای بصری  اشکالات عمده ای در باور اعتقادی این اثر وجود دارد.
چنانکه گفته شد یکی از وجوه مثبت کوکو» از نظر دینی ارائه نظر کلی مشترک بین تمام ادیان توحیدی در باره باور به زندگی پس از مرگ است لیکن اشکال موجود این است که چگونگی زندگی مردگان در این اثر حرفه ای که فضایی مسیحی را ارائه می کند، با آموزه های هیچیک از سه مذهب  کاتولیک»،  پروتستان» و  ارتدوکس» مسیحیت و البته با اعتقادات اسلامی همخوانی ندارد. در این فیلم هرکس که در دنیا به لذت و جنایت و خوشگذرانی مشغول بوده، پس از مرگ نیز به لذت های زندگی ادامه می دهد از جمله یکی از شخصیتهای اصلی که در دنیا نوازنده مشهوری بوده و مرتکب قتلی شده است در دنیای دیگر هم جایگاه با شکوهی دازد و برای همگان کنسرت برگزار می کند و سرانجام با حضور  میگل» و حوادث مختلف جایگاه اجتماعی خود را از دست می دهد. شاید بتوان این دیدگاه اعتقادی در باره نوع زندگی پس از مرگ را مهمترین نکته انحرافی دانست. البته بعضی معتقدند که تخیل نویسنده و جنبه دراماتیک بر القای باور اعتقادی غلبه دارد و ایراد موجود فرعی است اما به هرحال غفلت از این نکته در یک اثر بلند که بخش عمده ای را به زندگی پس از مرگ اختصاص داده صحیح به نظر نمی رسد.
در مجموع، فیلم  کوکو» علاوه بر اینکه به وجوه اعتقادی و اخلاقی ارزشمندی مثل باور به زندگی پس از مرگ، ارزش خانواده، تقبیح خیانت و قتل و ظلم می پردازد از این نظر ویژه است که برخلاف زندگی جاری، مبحث مردگان و عالم مرگ  را ملموس، صمیمی، غیر ترسناک و باورپذیر ارائه می دهد به نحوی که حتی کودکان نیز با این مقوله جدی و پر رمز و راز ارتباط برقرار می کنند هرچند مشکل اعتقادی مطرح شده همچنان در جای خود باقی است.

صداقت کشفی        

 

                                                                         

   


 کتاب حاضر، درباره فرهنگ دینی عفّت و حیا و حجاب و رابطه آن‌ها با یکدیگر و بیان مصادیق شهر یزد است. نویسنده، با استناد به منابع دینی و پژوهش‌های پیشین و بهره‌مندی از روش مطالعات کتابخانه‌ای و گردآوری اطلاعات، مسائل مبنایی و زیربنایی درباره موضوع عفّت و حیا و حجاب را گردآوری کرده است. در فصل اول، مفهوم حیا توضیح داده شده و حیا و تقسیمات آن از منظر خداوند، فرشتگان و حجت‌های الهی آورده شده و انواع حیا از جمله حیای نگاه، پوشش، حیا از مردم و خود شرح داده شده و نمونه‌ای از بی‌حیایی یک قوم و آثار ذکر و افشای بی‌حیایی بیان شده است. فصل دوم، به مقوله عفاف و فصل سوم به موضوع حجاب و پوشش و فلسفة آن‌ها و رابطه حیا، عفت و حجاب اختصاص دارد. در فصل چهارم، براساس مصاحبه و تحقیقات میدانی و. حیا، عفاف و حجاب در شهر یزد و مصادیق آن آورده شده و در قسمت ضمائم، آیه‌هایی دربارة این موضوع، احکام شرعی به همراه تصاویری در این زمینه گنجانده شده است. کتاب، با هدف آشنا کردن مخاطب و به خصوص جوانان با فلسفة حیا، عفت و حجاب و نشان دادن آثار آن در زندگی شخصی و اجتماعی نگاشته شده است.

برای دریافت شناسه کتاب به

اینجا مراجعه فرمایید.


الاغ زیبا تکانی به خودش داد و بارش را جابجا کرد. او از سنگینی بار لذت می برد. یک بار رنگارنگ سنگین. با خودش فکر می کرد که چه قدر خوشبخت است. چقدر می فهمد. با آنکه راه رفتن چندان هم برایش آسان نبود اما با غرور و تبختر قدم بر می داشت و خیابانهای شهر  را می پیمود. در اینحال ناگهان تصویر خود را درون ویترین یک مغازه دید. کمی به عقب رفت. دوباره جلو آمد. گردنش را کج گرفت. یالهای کوتاه و زبرش را جنباند و تیپ و قواره اش را در دل ستود. در این حال یادش به قصه کودکانه "کره الاغ کدخدا" افتاد و یا نه؛ حکایتی شاعرانه تر. به یاد شعری از سهراب سپهری افتاد که صاحبش برایش می خواند: .بره ای را دیدم بادبادک می خورد من الاغی دیدم یونجه را می فهمید. درچراگاه نصیحت گاوی را دیدم سیر.»و یا "بزی که  از خزر نقشه جغرافی آب می خورد."
احساس می کرد بارش را می فهمد. اما حسش به او دروغ می گفت. او فقط سنگینی بار را می فهمید و از رنگارنگیش احساس لذت می کرد. به راستی بارش چه بود؟!
در اینحال جوانکی از راه رسید. نگاهی خریدار به الاغ کرد. الاغ در دل غرق شادی شد. غرور سراپایش را فرا گرفت. جوانک قطعه ای از بار را برداشت و آن را گشود. قطعه ای ورق ورق و در هرورق حکمتها و اندرزها. بار الاغ کتابهایی بود که نمی فهمید و شاید آن جوانک می فهمید چون آدم بود. شاید.
"برداشت آزاد آزاد آزاد از آیه پنج سوره مبارکه جمعه"

نویسنده: صداقت کشفی


پیرمرد مهربانی بود. هرروز به ما سرمی زد و جالب اینکه هروقت مرا می دید صلوات می فرستاد. آینه ای دم دست نداشتم اما با هر صلوات او به سمت حوضچه کوچک حیاط سرک می کشیدم و خودم را ورانداز می کردم. نه شال سبزی. نه نشانه ای. رمزش چه بود؟ خدا می داند.
از پدرم چیزی نمی دانستم. تا یاد دارم از وقتی که چشم باز کرده بودم سایه مادرم بر سرم بود. البته یکی دو همسایه پر انرژی و با نشاط هم داشتیم که با ما خیلی مهربان بودند. با وجود آنها من و مادرم احساس قدرت می کردیم. یکی از همسایه ها بسیار تنومند بود. چین و چروک روی بدنش حکایت از سالها زحمت و مرارت زندگی داشت ولی همیشه استوار و پابرجا بر همه اطرافیان نظارت می کرد. یکی دیگر از مجاوران، پسر بازیگوشی بود که هر روز کمی قد می کشید.
من گاهی با همان لحن کودکانه به مادرم می گفتم که دوست دارم مثل پسر همسایه بزرگ شوم. مادرم همیشه در پاسخ لبخندی می زد و با دستان مهربان و لطیفش صورتم را نوازش می کرد و گاهی هم با دیدن چند عارضه پوستی خشن که بر روی بدنم ایجاد شده بود چهره در هم می کشید. او همیشه از صورت زیبای من تعریف می کرد و دلداریم می داد. حتی به من می گفت که نباید از آن برآمدگیهای خشن و بیرحم روی پوستم دلخور شوم چون به نظر مادرم حتی آنها هم خلقت خدا بود. او می گفت وظیفه ما عاشق بودن است. وقتی عاشق باشی غر نمی زنی. شکوه نمی کنی. همیشه حالت خوب است و حال دیگران را هم خوب می کنی. بعد برایم شعر می خواند و می خندید:
    
 بی قرار توام و در دل تنگم گله هاست
آه بی تاب شدن عادت کم حوصله هاست

مادرم عاشق بود، عارف بود شاید هم دیوانه. یک دیوانه خوب. یک عاشق بیقرار که سعی می کرد به من قرار دهد. شاعر هم بود ولی بیش از آنکه شعر بگوید، از دیگران می خواند. ازحافظ و سعدی و مولانا گرفته تا اشعار فاضل نظری و کاظم بهمنی و قیصر امین پور. مادر عجیبی بود. نمی دانم. شاید چون مادرم  بود  اینگونه فکر می کردم. اما نه. واقعا زیبا بود و به نظرم زیبایی منهم وامدار چهره لطیف او بود. همیشه هم بوی خوشی از لباسش به مشام می رسید. می گفت فرزند دلبندم بوی خوش، سنت رسول خداست. فکر کنم منهم به مادرم رفته بودم. از آدمهای بدبو بسیار بدم می آمد. خوشبختانه کسانی که با ما رفت و آمد داشتند آنها هم همیشه عطر می زدند. فقط یادم می آید روزی گروهی گردشگر برای دیدن ما به خانه مان آمدند. خانه ما بسیار عجیب بود. یک حیاط بزرگ بدون دیوار، طوری که همسایه ها را هم می دیدیم. دلم نمی خواست بی اجازه به آنها نگاه کنم. مادرم می گفت اگر زیادی نگاه کنی یکباره عاشق می شوی. هر عشقی هم خوب نیست. باید عاشق کسی شوی که ارزشش را داشته باشد. ناز هم نکنی. وبعد برایم می خواند:
صبحدم مرغ چمن با گل نوخاسته گفت
ناز کم کن که در این باغ بسی چون تو شکفت
گل بخندید که از راست نرنجیم ولی
هیچ عاشق سخن سخت به معشوق نگفت
بگذریم. از میهمانان ناخوانده می گفتم همانها که به قول خودشان فقط می خواستند ما را ببینند و با ما سلفی بیاندازند. بعضیهایشان اصلا بوی خوبی نمی دادند. یا نه. بوی عجیبی داشتند که من نمی پسندیدم. شاید هم به دلیل سختگیری من درباره عطر بود.
این سلفی مردم هم شده بود بلای جان ما. قشنگیم که هستیم. خدا خواسته. چه می خواستند از جان ما؟! اصلا خوشم نمی آمد؛ ولی چاره ای نبود. با اینحال من به احترام آن پیرمرد مهربان که آنها را به عنوان میهمان پذیرفته بود  به روی خودم نمی آوردم.
شبها و روزها گذشت تا اینکه شب واقعه فرارسید. شبی که عاشق شدم. فکر بد نکنید. آدم نبود. جن و پری هم نبود. باور نمی کنید. من عاشق آسمان شده بودم. آسمان آبی. آسمان زیبا. آسمان پرستاره. آسمان پر رمز و راز آسمان خدا.
شبهای زیادی آسمان را می نگریستم. روزها هم همینطور. ولی روز، نور خورشید چشمم را می زد. شب حال دیگری داشت. مادرم می گفت شبها برای عاشقان حال دیگری دارد. راست می گفت. حال دیگری داشت.حال دیگری داشتم.دیوانه شده بودم. خدایا ! او چگونه به من فکر می کرد؟ آن شب، اوج احساسم بود. بی طاقت.بیقرار.
نیمه های شب مادرم را صدا کردم. با ترس و لرزشتابزده برخاست. گفت چه شده؟! حالت خوب نیست؟!
گفتم چرا؛ عالیست؛ مثل حال گل؛ حال گل در چنگ چنگیز مغول!

نمیدانستم  اگر راستش را بگویم واکنشش چیست؟ فکر می کردم مسخره ام می کند. ولی دل به دریا زدم و گفتم.گفتم شاید بگویی دیوانه ام ولی مهم نیست. من عاشق شده ام. عاشق آسمان.
مادرم مبهوت مرا نگریست. بعد خندید. بعد گریست. قطرات اشک، مروارید گونه  بر روی صورتش لغزید. مثل شبنم. شاید هم خود شبنم. شبنم!!! . چه اسم زیبایی. دلم سوخت. مادرم لب گشود. مرا در آغوش گرفت و گفت خداحافظ. منهم مبهوت شدم. چرا خداحافظ؟! یعنی اینقدر ناراحت شده بود؟ اینقدر بد کرده بودم؟ مادرم فهمید. نوازشم کرد. گفت از تو ناراحت نشدم. بهای تو کمتر از آسمان نبود. اما رازی در این امر  وجود دارد. عشق که واقعی شد تاوان دارد. سوختن دارد. پرپر شدن دارد. فکر می کنم وقتش رسیده. وقت جدایی. اما نترس. به دلدارت می رسی.
از حرفهایش چیزی نفهمیدم و دوباره به آسمان زل زدم. زیر لب از آسمان گلایه می کردم. از سنگدلیش. از بی اعتناییش. از ستارگانش. از رنگ آبیش امانمی دانم چرا شاعرانه می گفتم من گلایه می کردم اما گویی گلایه هایم ابیات معطر زببایی بود  که به اطراف پراکنده می شد. بوی خوشی را از دور شمیدم. از اطراف. از خودم. عاشقانه. تا صبح لحظه ای پلک نزدم. تیغه های طلایی آفتاب با تلالؤیی کم رمق اما زیبا کم کم رنگ آسمان را عوض کرد. در اینحال ناگهان پیرمرد مهربان دوباره از راه رسید. زیر لب شعری زمزمه می کرد:
باغبان گر پنج روزی صحبت گل بایدش
بر جفای خار هجران صبر بلبل بایدش
پیرمرد آمد. با یک دیگچه کوچک. مرا دید. صلوات فرستاد. بی اختیار به درون دیگ سرک کشیدم.  پر از غنچه های گل محمدی بود. چقدر دیدنی! از خوشحالی خندیدم. احساس کردم بزرگتر شده ام. به اطرافم نگریستم. همسایه سالخورده ما یعنی همان درخت تنومند مرا می پایید. او هم زیر لب شعری می خواند. به نظرم رسید که اینجا همه عاشقند. همه شاعرند. گل رونده پر نشاط را نگریستم. او همچنان بالا می رفت و آواز می خواند.به مادرم  نگاه کردم. غمگین نبود. می خندید. منهم خندیدم. احساس کردم شکفته شدم. این بار من برای مادرم خواندم:
این نکته را وقتی غنچه بودم فهمیدم. تا لب به خنده وا نکنی گل نمی شوی.
خواندم و دور شدم. صدای مادر در گوشم پیچید. بایست تا در این لحظه رازی را از پدرت بگویم. او همیشه دوست داشت بوی خوشش همه جا بپیچد. دوست داشت گلاب باشد. اما دست تقدیر امانش نداد. به جای چیده شدن، پرپر شد. امروز توغنچه آرزوهای او هستی. در این حال دوباره مرواریدهای شبنم بر گلبرگهایش لغزید و با زهم عاشقانه شعر خواند:
بـاغ پر از گُلی که شب نظر به آسـمـان کند
صبح به دیگ می رود ؛ غنچه گلاب می شود
چه کـرده ای تـو بـا دلم که از تو پیش دیگران
گلایه هم که می کنم شعر حساب می شود.

و بوی گل محمدی تمام دشت را پر کرده بود.

نویسنده: صداقت کشفی


مکان بزرگ و شلوغی بود. با اینحال هوای بدی نداشت چون صاحبخانه تهویه خوبی کارگذاشته بود. اما راستش را بخواهید همراهانم را نمی پسندیدم. بعضیهایشان کمی خلاف بودند.گاهی معلوم نبود چه لجنی می خورند که اینقدر دهنشان بوی بد می داد گرچه مرتبا دهانشان را می شستند. بعضی از خاطراتی هم که تعریف می کردند بسیار بی ادبانه بود. اصلا از اخلاق و رفاقت بویی نبرده بودند. کلا خودخواه و مغرور. بعضی وقتها جلوی دیگران قری می دادند و طوری از کنار یکدیگر رد می شدند که انگار می خواهند به عمد تنه بزنند. جند نفری هم بودند که مظلوم به نظر می رسیدند. همیشه گوشه ای کز می کردند و توی خودشان فرو می رفتند. اگر کسی نمی دانست که عادتشان اینست فکر می کرد از دنیا رفته اند. اما در این میان بعضیها هم متعادل بودند. شور و نشاطشان به جا و آرامش و وقارشان هم در جای خود قابل تحسین بود. گرچه همه ما در یک سن و سال و قد و قواره بودیم اما تک و توکی هم پیدا می شد که خیلی ویژه بودند. مثلا یکی از آنها برخلاف ما سیبیل درازی داشت. یکی دیگر چنان لب و لوچه خود را آویزان می کرد که ناخودآگاه بیننده را متأثر می نمود.
 نمی دانم از اول چه کسی در کله ما فرو کرده بود که باید به زودی تقسیم شویم و هرکدام به مکانی نامعلوم برویم. همه چیز برایمان مبهم بود. گاهی افرادی به دیدنمان می آمدند ولی خیلی زبانشان را نمی فهمیدیم. فقط بعضی از کلماتشان مثل ما بود. کلماتی مثل آب، برخی رنگها و خرید و فروش؛ البته  آنهم به طور ناقص. با اینکه نمی دانستم چه سرنوشتی در انتظارمان است و شاید همین همنشینی اسارت گونه بسیار شرافتمندانه تر از آینده ای نامعلوم بود اما حس کنجکاویم اجازه نمی داد که آرام و قرار داشته باشم و این احساس مرا وا می داشت که مثل یک فرد بیقرار مرتبا بالا و پایین بپرم و خود را به این و آن بزنم. گرچه صدای بقیه هم در می  آمد اما برایم مهم نبود. ظاهرا باید اشخاصی می آمدند و ما را تست می کردند و یا ریختمان را می پسندیدند.
در آنجا یک سرگرمی کوچک هم داشتیم. تماشای تلویزیون از یک روزنه باریک. یادم است که هروقت مالک آنجا شبکه ای عوض می کرد سریال حضرت یوسف پخش می شد. انهم صحنه برده فروشان که داغ ما را تازه می کرد. نمی دانستم که صدا و سیما مجبور است اینقدر آن را پخش کند یا اینکه برنامه دیگری نداشت. بی انصافی نباشد گاهی هم مهران مدیری و بهنام بانی پخش می شد. بگذریم، در اوج گرفتاری و دلواپسیها خبر شیطنت ویروس کرونا هم در محل ما پیچید ولی برای من خیلی مهم نبود. فوقش یک ژل میزدیم خطر رفع می شد و یا آخرش می مردیم. آنچه اهمیت داشت نجات از آن مکان شلوغ و اجباری بود که به خوابگاه یک پادگان می ماند. پادگانی که دنیای رنگی ما را سیاه و سفید کرده بود. و اما بالاخره روز موعود فرا رسید. یک خانواده غریب به آنجا آمدند و اول همه ما را برانداز کردند. ناگهان پدر خانواده چشمش به من افتاد و لبخندی زد. از نگاهش خوش نیامد. کله طاسی داشت و چند دندانش هم ریخته بود. کمی هم بدعنق به نظر می رسید و خنده بر صورت درازش تحمیل می شد. اما ظاهرا من بیچاره را انتخاب کرده بودند. ابتدا سعی کردم مقاومت کنم اما فایده نداشت. راستش را بخواهید اگر بنای فروخته شدن و اسارت بود دوست داشتم در خدمت خانواده ای شیک و یا خوش تیپ تر قرار گیرم اما من در اینباره اختیاری از خود نداشتم. نمی دانم آنها با هم چه صحبتی کردند. فقط فهمیدم که فروخته شدم، خریده شدم و مرا بردند. طولی نکشید که برخلاف انتطار به صورت انفرادی مرا در مکانی بسیار کوچک قرار دادند. انگار دنیا تیره و تار شد. بدون آنکه چشمانم را ببندند همه جا را  تاریک می دیدم. فقط معلوم بود که دارند مرا با خود حمل می کنند تا اینکه کم کم دوباره فضای اطراف را دیدم. گرچه جایم تنگ بود اما چشمم را که گشودم سر سبزی دیدگانم را نواخت. کمی سر جای خود چرخیدم. ناگهان خود را درون آینه دیدم. چقدر تغییر کرده بودم. صورتی کشیده و شاید کمی ورم کرده. به نظرم اشکال از آینه بود. کمی آنطرفتر چند عدد تخم مرغ گذاشته بودند با رنگهای شاد و طرحهای درهم  و کنارش هم فقط یک حبه سیر. از گفتار صاحبخانه فهمیدم که چون سیر برای مقابله با کرونا خیلی خوب است حسابی گرانش کرده اند و آنها توانسته اند فقط یک حبه کوچک بخرند.
دوباره چرخیدم و همه جا را با دقت نگریستم. چقدر زیبا! احساس می کردم تنگ شیشه ای من دیگر کوچک نیست. حتی شاید برایم بزرگتر از آن آکواریوم مجهز می نمود. جالب اینکه صاحبخانه هم قشنگتر به نظر می رسید. اینجا کنار همسایگان باصفا، قرآن و سبزه و سیب و سرکه و سنجد و سماق روی یک سفره ساده، زندگی با شور دیگری در جریان بود ولی کاش سبزه ماسک نداشت

نویسنده: صداقت کشفی


آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها